البته این مدل های جدید 2013 عینک آفتابی را از سطح فروشگاه ها جمع اوری کردم
عینک ریبن مدل RayBan CAT 8657
به خاطره حجم زیادشون تصاویر رو میزارم ادامه مطلب
به مناسب تجليل و گرامي داشت شهداي پيراپزشكي و پرستاردر 8 سال
دفاع مقدس، يادواره شهداي پيراپزشكي و پرستار در سالروز شهادت
حضرت زينب (س) در خرداد ماه 1393 برگزار مي گردد. لذا از
همشهريان عزيز كه خاطره و يا اسامي شهداي پيراپزشكي و پرستاري
و يا امدادگران را در اختيار دارند دعوت مي شود اطلاعات خود را با
تكميل فرم مربوطه به دفتر نظام پرستاري اصفهان ارائه دهند.
تلفن تماس:6267495-6274080
ارسال پيامك:30003405666666
آدرس وبلاگ نظام پرستاري:
آدرس ايميل : esfnezame@yahoo.com
روابط عمومی نظام پرستاری اصفهان
چه کسی می گوید احساس از فوتبال جدا است؟ کارشناسان می گویند همین احساس حتی با مسائل فنی هم رابطه مستقیمی دارد! احساس برای یک هوادار یعنی مهم ترین عامل محرک برای تشویق؛ احساس یعنی ضد منطق. احساس یعنی عشق استقلال بودن…
*****
رویایی بود به نام قهرمانی در آسیا؛ دیدن جام قهرمانی در دست فرهاد مجیدی ، نشستن یک ستاره در کنار دوتای دیگر و موفقیت یک عشق.
اسمی دارم که روی من همیشه بوده، هست و خواهد بود، هوادار؛ هوای چه کسی را داشته باشم جز تو؟ تا آخرین نفس هم از تو هواداری می کنم.
همه می گویند دیوانه شدی! همه مسخره می کنند و می گویند: عاشق یک تیم فوتبالی هستی؟ آن هم تیمی که معلوم نیست چه زمانی می خواهد اصول حرفه ای را رعایت کند؟ عاشق تیمی که معلوم نیست صاحبش چه کسی هست؟
و من هردفعه بلندتر از دفعه قبل فریاد می زنم که بله من عاشقم. مثل من کم نیست! کم نیستند کسانی که عاشق استقلال هستند و حتی همین رنگ آبی، رنگ زندگی آنها شده است. دوست داشتن هایی بی منت و از روی دل. علاقه ای که هیچ معیار و میزانی نمی شناسد.
یک گل که می خورد انگاری یکی از اعضای خانواده خودم دچار یک حادثه غیرمنتظره و بد شده و وقتی گل می زند انگار نزدیک ترین فرد به من و یا حتی خود من چنان موفقیتی کسب کردم که تا آخر عمر نان این موفقیت را می خورم.
نمی دانم چگونه باید بگویم استقلال جان، به زبان ساده باید بگویم که من عاشقتم!
عاشق گل زدن. حتی، حتی عاشق باخت ها! من این ناراحتی ها را دوست دارم. اینکه بعد از بازی با سئول بغض می کنم و خوابم نمی برد. استقلال من عاشق شدم. نمی دانم! پدرم، فامیل، دوست یا هر فرد دیگری من را عاشق تو کرده است. بقیه چه می فهمند عاشق استقلال بودن چه مزه ای دارد! هر آنچه می خواهند بگویند! من که پشیمان نیستم و نمی شوم!
البته اندکی خسته ام از جملاتی تکراری مثل: خوب حالا چه به تو می رسد اگر تیمت ببرد، نشستی داری لگد زدن به توپ را می بینی؟ ، با این فریاد زدن سکته می کنی و …
ولی من عاشقم! عاشق استقلال!
استقلال یادت هست روزی که زیر آفتاب چنان گرمایی را تحمل کردم که تا چند روز پوستم سرخ شده بود؟ سکوهای سرد را به یاد داری؟ می دانی که هنوز اثرات آن سرماخوردگی های شدید با من است؟ ولی منتی نیست، هرچه کردم خودم کردم و باز هم تکرار می کنم و بگذار بقیه هر چه می خواهند بگویند.
اسم من هوادار است، هوادار؛ هوای تو را دارم چون تو خود منی! موفقیت تو یعنی شادابی من تا بازی بعدی و باختن تو یعنی باختن من در این زندگی. دوست دارم موفق باشی تا تمام دردهای این زندگی از جنس مادی، عاظفی یا هر چیز دیگری تا مدتی به فراموشی سپرده شود.
اگر گاهی گریه می کنم به دلیل باختن تو نیست. دلیلش میزان این عشق است و بس. عشقی که نمی خواهد زمین خوردن تو را ببیند.
استقلال جان، هر جا که هستی باش. هر طور که هستی باش. قهرمان آسیا یا هر چیز دیگری،تو فقط باش…
عشق یعنی قبول سختی ها تا رسیدن به موفقیت. این عشق سودای موفقیت دارد. نویسنده علیرضا رازقی منبع : آبیته
شب که ساعتم را کوک می کنم برای سپیده صبح
تو با استرس و دلهره داری لباسهای فردا را چک می کنی
شب که بی هیچ آرزویی سر بر بالش می گذارم
تو در سرت فردا را مو به مو با دلداده ات مرور می کنی
صبح که با صدای ساعت بیدار میشوم
تو از هیاهویی که در خانه حکمفرماست از نسیم پاییزی پر میشوی
همینکه دستم به ساز و مضراب گرم می شود
تو به قرار امروزت گرم میشوی
همبازی کودکیهای من
تو با خاطره دریچه های پارکینگ خانه در من زنده ای
دریچه ای که جایگاه زندگی کودکیمان بود
با خاطره خانه ای که بیست و هفت پنجره داشت
و برای کودکیهایم بهشت دنیا بود زنده ای
تو را به وسعت تمام آجرهای خانه کودکی و نوجوانیم دوست می دارم
و دمی که لبخندت از گوشه لبت سر میخورد روی صورتت که چتری های خرمایی به سر دارد
لبخند روی لبهایم می نشیند
لبهای منی که باید جواب بدهد چرا رنگ موهایش مشکی بور شده
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى هدايت مردم از بت پرستى به توحيد بر انگيخته شد. ابتدا سال ها دعوت سرّى و تبليغ پنهانى داشت، تا آنكه آيه (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ)(1)«خويشاوندان نزديك تر خود را بيم بده» نازل شد. پيامبر خدا چهره هاى سرشناس بنى هاشم را دعوت كرد و پيامبرى خويش را بر آنان عرضه نمود و فرمود:
((نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود ,جز على(عليه السلام) كسى بر نخاست. دعوت خويش را دوباره و سه باره تكرار كرد، در هر بار كسى دعوتش را اجابت نمى كرد و تنها على(عليه السلام) بود كه برمى خاست و آمادگى خويش را براى پشتيبانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعلام مى كرد آنگاه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«اين، برادر، وصىّ و جانشين من در ميان شماست، از او بشنويد و فرمانبردارى كنيد.»
صبح زود از خواب نازنینم زدم رفتم دب... یه راست رفتم سراغ کلاس المپیاد زیست...البته این وسطا به بروبکس نجوم هم سر زدم... و همش حسرت اینو خوردم که یه درصد هم در ریاضی و فیزیک با اون همه ایده ی نابی که به ذهنم میرسه... استعداد ندارم !
هیچیا !
کمی گذشت و دبیر گرامی زیست اومد...
انقدر شلوغ کردیم و حرف زدیم بیچاره اعصابش بهم ریخت... لج کرد با ما تند تند توضیح داد و صحبت کرد !
به جایی رسید که نازگل موبایلش رو برداشت... بلند گفت :" اجازه هست با موبایل صداتون رو ضبط کنیم؟؟؟؟"
و استاد گرامی در یک کلام گفت :" تــــــــــــنـــــــــــــــبــــــــــــــل ! "
:))
البته دیگه موبایلشو روی ضبط صدا گذاشت و روی میز استاد گرامی قرار داد :)
لازم به ذکر است الان ساختار هیدروکسیل و آمین و ریبوز اینا رو قاطی کردم ! یکی بعدا بیاد دوباره شکلاشونو برام بکشه لطفا !
همه ی اینا به کنار...زنگ دوم همین المپیاد خیلی زیبا بود :)
رفتی سراغ همین کتاب " مقدمه ای بر اکولوژی رفتار " که اصن خراب ِ این کتاب و توضیحاتشم...
ده صفحه ش رو مثلا میخونی... 9 تاشو نفهمیدی :)
البته زیادی از اسامی و اصطلاحات لاتین استفاده کرده... استاد گرامی تا توضیح داد 6 فصل اولو... همه رو فهمیدم :)
و چقدر مباحث این کتاب قشنگه :دی... جذذذذذذذاب ...
حالا صحبت باحال ِ این کلاس :
آقا نمیدونم چی شد که بحثمون کشید به همین دوره و المپیاد و اینا... که استاد گرامی یه حقیقتو گفت :"
نمیدونم شما ها دوره میرید یا نه... اما اگه رفتید میبینید... که بروبکس المپیاد فیزیک... خیلی آدمن و از ماها خیلی بهترن چون بیشتر با مفاهیم زندگی و اینا کار دارن... بروبکس المپیاد کامپیوتر همه درب و داغونن ... ریاضیا همه با خدا ان و نمازخونه ... شیمی ها هم که قیافه هاشون شبیه کتابه ... "
یکی از بچه ها پرسید :" زیستیا چی؟؟؟ "
استاد :" کلا همه ی زیستیا خوشحالن :) ... سرخوش... یهو میبینی وسط دوره دارن گل کوچیک بازی میکنن یه ور "
راست میگه والا ! کلش درسته خخخخخخخخ ...
زنگ هم که خورد... حمله به بیرون از کلاس :)
+ نجوم ...
+ دستم به دو تا شخصیت برسه...تا سر حد مرگ میزنمشون :) ... یکی زینب... یکی این یارو گونی... توی سریال کــ ـوزی گونی ...
+ آقا عرفه ی راهنماییا چه زمانیه؟؟؟؟؟؟ شاید برم ...
+ جمله ی این پست :
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
گرانشی که من هفته های اول مهر به بالشم دارمو...
قطب های ناهمنام ِ آهنربا ندارن ! والا !
+ عکس این پست :
تعداد صفحات : 8